گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 4
نگرشی به آیه تطهیر - 2








و دیگر لغات ? « اهل?بیت » قسمت دوم کبري خزعلی اشاره: در قسمت اول این مقاله پس از بررسی اجمالی موارد استعمال کلمه
صفحه 36 از 64
مشابه با آن، در قرآن، معنا و مفهوم و شان نزول آیه تطهیر مورد بررسی قرار گرفت و سخن به اینجا رسید که ابن ابی?الحدید در
پیامبر را علی، علیه?السلام، و فرزندان ایشان دانسته و آیه تطهیر را مؤید نظر خود قرار داده ? « عترت » ، شرح خطبه نهج?البلاغه
است. تصریح به عصمت?و عترت علی(ع) سپس ابن ابی?الحدید ادامه می?دهد: اگر کسی بگوید: این سخن از آن حضرت، مشعر
به این است که عترت معصوم?اند، پس طرفداران تو از معتزله، در خصوص عصمت آنان چه خواهند گفت؟ پاسخ می?دهیم:
تصریح نموده است?بر این که علی، علیه?السلام، معصوم است، هر چند که عصمت ? « کفایۀ » در کتاب ? « ابومحمد بن مثویه »
واجب نبوده و شرط در امامت هم نباشد، لیکن ادله صریح بر عصمت آن حضرت دلالت دارند. و این عصمت مخصوص به آن
امام، علیه?السلام، است، و غیر از آن امام، علیه?السلام، از سایر فرق را در آن حقی نیست. و این فرق بسیار ظاهر و روشن است که
بگوییم: زید معصوم است. یا اینکه بگوییم: زید واجب?العصمۀ است. زیرا که امام است و از شرایط امامت این است که معصوم
باشد پس قول اول [یعنی اینکه بگوییم: علی، علیه?السلام، معصوم است?بدون اینکه عصمت?شرط یا واجب باشد.] قول مذهب ما
(معتزله) است، و قول دوم [یعنی اینکه بگوییم: علی، علیه?السلام، معصوم است و عصمتش شرط امامت و واجب است.] قول
در کتاب ? « شریک بن عبدالله » با اسناد خود از ? « عبدالکریم بن روح » مذهب امامیه است. اقرار صحابی به فضایل اهل?بیت
روزي امیرالمؤمنین علی، علیه?السلام، را دیدم، ایستاده و » : روایت کرده است که گوید ? « مناقب?الفاخرة فی?العترة?الطاهرة »
اصحاب رسول خدا، صلی?الله?علیه?وآله، نشسته بودند و آن حضرت فرمود: شما را سوگند می?دهم به آن کسی که از همه
عظیم?تر است! آیا در میان شما غیر از من کسی هست که با رسول خدا، صلی?الله?علیه?وآله، برادر باشد؟ همگی گفتند: خیر.
شما را به خدا سوگند می?دهم! آیا در میان شما کسی غیر از من هست که پیش از همه به پیامبر، صلی?الله?علیه?وآله، ایمان
آورده باشد؟ همه گفتند: نه. شما را به خدا! در میان شما کسی هست که قبل از من به دو قبله نماز خوانده باشد؟ و قبل از من، دو
بیعت کرده باشد؟ همه گفتند: نه. شما را به خدا! در میان شما غیر از من کسی هست که عمویی مانند حمزه داشته باشد که شیر
خدا، شیر رسول خدا و سید شهدا است و کسی است که ملائکه او را غسل دادند؟ همه گفتند: نه. شما را به خدا! آیا در میان شما
کسی است که همسري همانند همسر من، سلیله مصطفی، صلی?الله?علیه?وآله، اصل پاك و بزرگوار، والا مرتبه بزرگوار، فاطمه
زهرا، علیهاالسلام، بانوي زنان عالمیان داشته باشد؟ همه گفتند: نه. شما را به خدا! کسی از شما هست که او را فرزندي باشد، مانند
فرزندان من، حسن و حسین که سادات جوانان بهشت?اند؟ همه گفتند: نه. شما را به خدا! در میان شما کسی هست که، منزلت او
نزد رسول خدا، صلی?الله?علیه?وآله، نزدیک?تر از منزلت من به آن حضرت باشد؟ همه گفتند: نه. شما را سوگند می?دهم به
خدا، آیا در میان شما کسی غیر از من هست که رسول خدا، صلی?الله?علیه?وآله، را غسل داده باشد؟ همه گفتند: نه. شما را
سوگند می?دهم به خدا، آیا در میان شما کسی غیر از من هست که چشمان رسول خدا، صلی?الله?علیه?وآله، را موقع جان دادن
بسته باشد؟ همه گفتند: نه. شما را سوگند می?دهم به خدا، آیا در میان شما کسی غیر از من هست که جانش را براي رسول خدا،
صلی?الله?علیه?وآله، فدا کرده و در خوابگاه خوابیده و از جان خود گذشته باشد؟ همه گفتند: نه. شما را سوگند می?دهم به خدا،
آیا در میان شما کسی غیر از من هست هرگاه در میدان جنگ کارزار کند، جبرئیل از جانب راست و میکائیل از جانب چپ او
قل لا » همراه باشند؟ همه گفتند: نه. شما را به خدا سوگند، آیا در میان شما کسی جز من هست که خداوند در آیه شریفه مودت
1) به دوستی و مودت او امر کرده باشد؟ همه گفتند: نه. شما را به خدا سوگند می?دهم، ?) « اسئلکم علیه اجرا الاالمودة فی?القربی
انما یریدالله عنکم?الرجس اهل?البیت و » آیا در میان شما کسی جز من هست که خداوند در کتاب خود، در آیه شریفه تطهیر
2) آنها را پاك و پاکیزه کرده باشد؟ همه گفتند: نه. شما را به خدا، آیا در میان شما کسی جز من هست که ) « یطهرکم تطهیرا
من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من اولاده و » : رسول خدا، صلی?الله?علیه?وآله، در روز غدیر دست او را گرفته و فرموده باشد
همه گفتند: نه. شما را به خدا سوگند می?دهم، آیا در میان شما کسی غیر از ? ؟« عاد من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله
صفحه 37 از 64
من وجود دارد که خداوند، پیامبرش، صلی?الله?علیه?وآله، را دستور می?دهد، تا درهاي همه حجره?هایی که به مسجد باز
می?شدند، ببندد، ولی باب حجره مرا باز بگذارد؟ حتی عمویم عباس بلند شد و گفت: یا رسول?الله چه امري باعث?شد که دستور
دادي درهاي حجره?هاي ما بسته شود ولی در حجره علی را باز گذاشتی؟ حضرت رسول، صلی?الله?علیه?وآله، فرمود: به خدا
سوگند، من این کار را به دلخواه خود انجام ندادم بلکه این کار خداوند متعال بود که در حجره علی را باز گذاشت و علی را در
مسجد اسکان داد ولی درهاي حجره?هاي شما را بسته و شماها را از مسجد بیرون کرد؟ همگی گفتند: نه کسی جز تو نبود. آنگاه
(3) «. امام رو به درگاه خداوند برداشت و عرض کرد: بار خدایا شاهد و گواه باش. و از نظر شهادت، شهادت خداوند کافی است
« آل?کساء » تنها پنج نفر ممتاز ? « اهل بیت » ، به?سایر ائمه در اینجا این پرسش مطرح می?شود که: اگر ? « اهل?بیت » شمول لفظ
هستند، پس سایر ائمه?اطهار، علیهم?السلام، نباید جزء اهل?بیت، علیهم?السلام، باشند و مشمول عنایت آیه تطهیر قرار گیرند در
نامیده?اند؟ براي یافتن پاسخ پرسش ? « اهل?بیت » صورتی که سایر ائمه در موارد مختلف خود را مشمول آیه تطهیر دانسته و از
مزبور باید به سراغ کلمات پیامبر اکرم و ائمه معصومین، علیهم?السلام، رفت. آنچه از پیامبر، صلی?الله?علیه?وآله، در این زمینه
حکایت?شده، به دو صورت است: 1. پیامبر اکرم، صلی?الله?علیه?وآله، در برخی از روایاتی که در ذیل آیه تطهیر نقل شده?اند
2. در برخی دیگر از روایات آمده «. این آیه، درباره پنج نفر است: خودم، علی، فاطمه، حسن و حسین، علیهم?السلام » : می?فرماید
4) چنانکه ملاحظه می?شود، پیامبر ) .« این گردآمدگان زیر پوشش، اهل?بیت منند » : است که ایشان پس از نزول آیه تطهیر فرمود
اسلام در روایات بالا اهل بیت?یاد شده در آیه تطهیر را، منحصر در همان پنج نفري که در زیر عبا جمع شده بودند، دانسته?اند و
این آیه، درباره » : امام صادق، علیه?السلام، نیز در روایتی همین گفته را، تایید می?نماید. ایشان در پاسخ عبدالرحمن بن کثیر فرمود
اما دیگر ائمه، با استمداد «. پیامبر، امیرالمؤمنین، حسن، حسین و فاطمه، علیهم?السلام، نازل گشته است و اهل بیت، همین پنج نفرند
و اولوا الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله ;خویشان و اقرباي نسبی، در » : از آیه?اي دیگر از قرآن کریم، که می?فرماید
15 ) مورد عنایت پروردگار واقع شده?اند و این آیه، تطهیر را شامل سایر ائمه اطهار، ) «. کتاب خداوند، به همدیگر ولایت دارند
از امام صادق، علیه?السلام، چنین روایت?شده ? « علل?الشرایع » نیز به نقل از ? « تفسیر الصافی » علیهم?السلام، نموده است ( 6) . در
این آیه، درباره پیامبر، امیرالمؤمنین، حسن، حسین و فاطمه، علیهم?السلام، نازل شد هنگامی که پیامبر از دنیا رفتند، » : است
و اولوا الارحام » : امیرالمؤمنین، علیه?السلام، سپس حسن، علیه?السلام، و پس از او حسین، علیه?السلام، بود، سپس تاویل این آیه
واقع شد که علی?بن?الحسین، علیه?السلام، بود، اطاعت از خدا و معصیت و نافرمانی از آنها، ? ،« بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله
7) بنابراین، آیه تطهیر، سایر ائمه را از فیض تطهیر و زدودن رجس، محروم نکرده است، بلکه آنها هم مورد این ) «. نافرمانی خداست
بنا به فرموده امام صادق، علیه?السلام، از ? « اهل بیت » ، گفته می?شود، گرچه ? « اهل بیت » عنایت ویژه خداوند هستند ;و به آنها هم
نظر تنزیل، جز پنج نفر انسانهاي ممتاز را فرا نمی?گیرد ولی سایر ائمه را از نظر تاویل آیه، شامل می?شود که تاویل آیه تطهیر هم،
از آن پنج نفر تجاوز نمی?کند وگرنه امام صادق، ? « اهل بیت » ، است. و از نظر لفظ و اطلاق لفظ «... و اولوا الارحام » : همان آیه
نمی?فرمود که از طریق تاویل، شامل سایر ائمه شود. به عبارت واضح?تر، آیه تطهیر، «... و اولوا الارحام » علیه?السلام، استناد به آیه
از نظر شمول، دو جنبه دارد: یکی جنبه تنزیل دیگري جنبه تاویل ;از نظر تنزیل، آیه تطهیر، در جنبه?هاي زدودن رجس، اثبات
تنها و تنها به پنج نفر آل کساء (پیامبر، علی، فاطمه، حسن، حسین، علیهم?السلام) اختصاص ? « اهل بیت » طهارت واطلاق تعبیر
که شارح آیه تطهیر ? « و اولوا الارحام » دارد. اما از نظر تاویل، به ائمه دیگر (فرزندان امام حسین، علیه?السلام) نیز به استناد آیه
است، شامل می?شود ;و ائمه اطهار (نه نفر از اولاد حسین، علیه?السلام) نیز مشمول جنبه?هاي اذهاب رجس، اثبات طهارت و
می?شوند منتها از طریق تاویل آیه تطهیر، که آیه دوم آن را شرح کرد و مورد تاویل را ? « اهل?بیت، علیهم?السلام » اطلاق تعبیر
همچون مورد تنزیل مشمول مورد توجه و تلطف و عنایت?خاص پروردگار اعلام گردد. اساس اولویت ائمه، علیهم?السلام امام
صفحه 38 از 64
آمده است، اساس اولویت ائمه و چگونگی شمول آیه تطهیر نسبت?به ? « الکافی » صادق، علیه?السلام، در روایت مفصلی که در
ابو بصیر گوید: از امام صادق، علیه?السلام، درباره قول خداوند تعالی: » : آنها را شرح داده?اند که ما در اینجا آن را نقل می?کنیم
8) پرسیدم، فرمود: درباره امیرالمؤمنین علی بن ابی?طالب، حسن و حسین، ?) « اطیعوالله و اطیعواالرسول و اولی?الامر منکم »
علیهم?السلام، نازل شده است. گفتم مردم می?گویند: چرا نام علی، علیه?السلام، و اهل بیتش در کتاب خدا ذکر نشده است؟
فرمود: به آنها بگو: آیه نماز، بر پیامبر اکرم نازل شد، ولی سه رکعتی و چهار رکعتی آن نام برده نشد، تا اینکه پیامبر،
هم درباره علی، حسن، حسین، علیهم?السلام، نازل شد، پس ? « اطیعواالله » صلی?الله?علیه?وآله، خود براي مردم بیان می?کرد آیه
و نیز فرمود: درباره کتاب خدا و اهل ? « من کنت مولاه فعلی مولاه » : پیامبر، صلی?الله?علیه?وآله، درباره علی، علیه?السلام، فرمود
بیتم به شما سفارش می?کنم ;من از پروردگارم، خواسته?ام که میان آنها جدایی نیندازد، تا آنها را در سر حوض [کوثر] به من
رساند، خدا خواسته مرا عطا کرد ;و نیز فرمود: شما به آنها چیزي نیاموزید که آنها از شما داناترند و باز فرمود: آنها شما را از
هدایت?بیرون نکنند و در گمراهی وارد نسازند. اگر پیامبر، صلی?الله?علیه?وآله، درباره اهل بیتش، ساکت می?شد و بیان
نمی?کرد، آل فلان و آل فلان آن را براي خود ادعا می?کردند ولی خداي عزوجل براي تصدیق پیامبرش، بیان آن حضرت را در
جز پیامبر، صلی?الله?علیه?وآله، علی، حسن، « انما یریدالله لیذهب عنکم?الرجس اهل?البیت و یطهرکم تطهیرا » : کتابش نازل کرد
حسین و فاطمه، علیهم?السلام، بودند ;پیامبر، صلی?الله?علیه?وآله، علی، فاطمه و حسنین، علیهم?السلام، را زیر عبا گرد آورد و
سپس گفت: خدایا هر پیامبري اهل و حشمی داشت، اهل و حشم من هم، اینها هستند ;ام?سلمه گفت: من از اهل شما نیستم؟
فرمود: تو به خوبی می?گرایی، ولی اینها اهل و حشم من هستند. هنگامی که پیامبر، صلی?الله?علیه?وآله، وفات یافت، براي
پیشوایی مردم، علی، علیه?السلام، از همه، سزاوارتر بود، به خاطر اولویتهاي زیادي که پیامبر، صلی?الله?علیه?وآله، درباره علی،
علیه?السلام، فرموده بود دست علی را گرفته و در میان مردم بپا داشته بود ;چون علی، علیه?السلام، درگذشت، براي جانشینی
خود، نمی?توانست پسران دیگر خود، مانند: محمد، عباس، و یا غیر آنها، جز حسن و حسین، علیهماالسلام، را تعیین کند، و آن
دیگران را داخل در اهل بیت نماید ;زیرا در آن صورت، حسن و حسین، علیهماالسلام، [به پدرشان] می?گفتند: خداوند: آیه اهل
البیت را درباره ما نازل فرمود، همچنانکه درباره تو نازل کرد و مردم را به اطاعت ما و تو امر کرد، پیامبر درباره ما و تو اولویتها را
ابلاغ کرد و خدا ناپاکی و پلیدي را هم از ما و هم از تو دور کرد (;پس آن اولویتی که براي رهبري تو داشتی، ما هم داریم ولی
فرزندان دیگرت آن امتیازات را ندارند.) به هر حال بعد از علی، علیه?السلام، امام حسن، علیه?السلام، به خاطر اولویتهاي
و اولوا الارحام?بعضهم اولی ببعض » بزرگسالی، عهده?دار امامت گردید. وقتی امام حسن وفات یافت، نمی?توانست?به استناد آیه
خویشاوندان در کتاب خدا به یکدیگر سزاوارترند. امر امامت را در میان فرزندانش قرار دهد، و اقدام هم نکرد; ?«; فی کتاب الله
زیرا در آن صورت، حسین، علیه?السلام، [به برادرش حسن] می?گفت: خدا مردم را به اطاعت من، تو و پدرت به یک نحو امر
فرموده است، پیامبراکرم، صلی?الله?علیه?وآله، درباره هر سه نفرمان (من، تو و پدر) اولویتها را تبلیغ کرده است، و خدا از هر سه
نفر ما (من، تو و پدرت) رجس و پلیدي را دور نموده است. (پس بنابراین، اولویت امامت?با من است و تا من بر اساس اولویتهاي
امامت را به اولاد خود واگذار کنی). ? « و اولوا الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله » آیه تطهیر هستم، نمی?توان به استناد آیه
هنگامی که امامت?به امام حسین، علیه?السلام، رسید، هیچ یک از اهل بیت و خانواده او، نمی?توانست?بر او ادعا کند، همچنان
که اگر پدر و برادرش، امامت را به او، نمی?دادند، او می?توانست?بر پدر ادعا کند [چون او هم مانند پدر و برادرش، مشمول
تنزیلی آیه تطهیر بود]. امامت?به امام حسین رسید [اولویتهاي تنزیلی آیه تطهیر، با امام حسین به پایان می?رسید، لذا] معنی و تاویل
جاري گشت، و به استناد همین آیه بعد از امام حسین، علیه?السلام، «... و اولوا الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله » آیه
امامت?به علی بن?الحسین، علیه?السلام، رسید. و بعد از او به محمد بن علی، علیه?السلام، رسید ;آنگاه امام صادق، علیه?السلام،
صفحه 39 از 64
9) با دقت ) «. همان شرك است، به خدا که ما درباره پروردگار خود هرگز شک نکرده و نمی?کنیم ? « رجس » فرمود: مقصود از
بر ? « پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین، علیهم?السلام » نظر در این روایت مفصل به طور دقیق و صریح ثابت می?شود که تنها
حسب تنزیل آیه تطهیر مشمول این آیه هستند ;ولی ائمه بعدي بر حسب تاویل آیه تطهیر مشمول این آیه هستند و این تاویل را آیه
. 2. سوره احزاب ( 33 )، آیه? 33 . تفسیر می?کند. پی?نوشتها: 1. سوره شوري ( 42 )، آیه? 23 ? « و اولوا الارحام بعضهم اولی ببعض »
287 و ترجمه آن: کفایۀ?الخصام، ترجمه - 3. البحرانی، السید هاشم غایۀ?المرام حجۀ?الخصام عن طریق?الخاص و العام، ص? 292
5. سوره انفال ( 8)، آیه . 4. العروسی?الحویزي، عبدعلی بن جمعۀ، ج? 4، ص? 276 و 277 .376- شیخ محمدتقی دزفولی، ص? 382
. 7. الفیض?الکاشانی، محمدمحسن، تفسیرالصافی، ج? 4، ص? 189 . 6. العروسی?الحویزي، عبدعلی بن جمعۀ، همان، ص? 273 .75
. 9. الکلینی، محمد بن یعقوب، الاصول من?الکافی، ج? 1، ص? 287 ، ح? 1 . 8. سوره نساء ( 4)، آیه? 59
غرب و الگوهاي فرهنگی
عباسعلی پرچی?زاده واقعیت اینست که آنچه امروزه به عنوان تمدن غرب و به تعبیر فراخوان موعود، الگوهاي توصیه شده تفکر
غربی (تمدن انسان?محور و قدرتمدار و لذت?طلب غرب) مطرح می?شود محصول راهی است که غرب در طول پانصد سال
گذشته پیموده، که آغاز آن به عصر رنسانس (نوزائی) و رفرماسیون (اصلاح?گري) در اوایل قرن پانزدهم میلادي برمی?گردد.
عصري که به عصر روشنایی (روشنگري) یا بیداري اروپائیان و در ادبیات سیاسی به عصر مدرنیته (مدرنیزم و مدرنیزاسیون غربی)
موسوم است. تاریخ مدرنیته را می?توان به سه دوره مشخص تقسیم نمود: 1- دوره پیدایش و تولد مدرنیته که از نیمه دوم قرن
پانزدهم تا نیمه دوم قرن هفدهم ادامه یافت. در این دوران روح تفکر مدرنیته بیشتر در صورت و اشکال هنري و ادبیات و تفکرات
فلسفی نمودار گردید و بیشتر به بیان نظرات هستی?شناسانه (انتولوژیک) و معرفت?شناسانه (اپیستمولوژیک) خود همت گماشت.
اومانسیم (انسان?محوري)، راسیونالیسم (عقل?محوري)، آمپریسم (اصالت?تجربه) و کمیت?انگاري از اندیشه?هاي محصول این
اشاره کرد. 2- دوران « اسپینوزا » و « لایب نیتز ?» ،« رنه?دکارت ?» ،« فرانسیس بیکن » دوره است. از متفکران این دوره می?توان به
رشد و بسط مدرنیته که از نیمه دوم قرن هفدهم تا نیمه دوم قرن نوزدهم ادامه می?یابد. در این دوره آراء سیاسی، حقوقی و
اجتماعی و اقتصادي عصر مدرنیته بیان می?شود و مدرنیته از قالب هنر و ادبیات سیاسی به مرحله عمل قدم گذارده و به تدوین
نظامهاي سیاسی و اجتماعی مدرن می?پردازد. اندیشه?هایی چون دمکراسی، حقوق بشر، رولاتیویسم (نسبیت?انگاري) و تفکیک
و وقوع انقلابهاي بزرگ (Science) میان ارزش و دانش، سکولاریسم، پیدایش بینش تکنیکی، پیدایی علم به مفهوم جدید
سیاسی - اجتماعی اومانیستی در کشورهاي فرانسه و آمریکا و انگلیس، انقلاب صنعتی و پیدایش استعمار کهنه (کلینیالیسم)،
سکولاریسم عملی و تدوین راسیونالیته دکارتی، اندیشه لیبرالیسم کلاسیک، تفکرات و اندیشه?هاي سوسیالیستی، جنبش?هاي
?،« دیوید هیوم ?» ،« امانوئل کانت » ناسیونالیستی همه متعلق به این دوران از مدرنیته است. از متفکران بنام این دوره می?توان
را برشمرد. 3- دوران بحران ذاتی و تمامیت عصر مدرنیته: این ? « فوئر باخ » و? ،« جان استوارت میل ?» ،« ویلهلم?هگل » ،« منتسکیو »
دوران که آغاز آن به بحرانهاي اقتصادي نیمه دوم قرن نوزدهم برمی?گردد، پایان مدرنیته و پیدایش بحرانهاي ذاتی آن است که از
حاکمیت?سرمایه?داري انحصاري (امپریالیسم)، وقوع جنگهاي بین?المللی اول و دوم و ظهور دولتهاي خشن سوسیالیستی و
بحرانهاي متعدد اقتصادي نشات می?گیرد. ظهور جنبشهاي فکري و نظري?اي که با نقد تفکرات و مبانی عقل?گرایی پرده از
ماهیت تمدن جدید و ذات سابژکتیویستی و استیلاجویانه آن برداشته و به پست مدرنیزم موسوم است و در حقیقت?بیان کننده
بحران مدرنیته و رویکرد انتقادي به مبانی نظري و روح اومانیستی (انسان?مدارانه) تمدن غربی است،از مختصات این دوره است.
متعلق به این دوره?اند. در مجموع « ماکس هورکهایمر » و « تئودور آدورنو ?» ،« هابرماس » ،« میشل فوکو » ،« مارتین?هیدگر »
صفحه 40 از 64
شاخص?هاي اصلی تفکر دوران مدرنیته در یک نگاه گذرا عبارتند از: - اصالت دادن به عقل خود بنیاد و ابزاري و اعداداندیش
دکارتی. - انکار تفکر وحیانی و تجربه?هاي دینی و یا کم توجهی به آنها و نادیده گرفتن جنبه?ها و قابلیتهاي درك شهودي و
اشراقی و جریانهاي فعال احساس آدمی. - اومانیسم (انسان?محوري) به جاي خدا محوري. - ظهور بینش تکنیکی جدید که ذاتا
بوده و تقریبا به همه عرصه?هاي زندگی بشر بسط پیدا کرده است. - ظهور و بسط پوزیتویسم. - (Science) مقدم بر علم جدید
اصالت دادن به علم جدید که ساختار کمی، تجربه?گرا، حسی و آزمایشگر دارد و مبتنی بر بینش فرضی یکی گرفتن هستی و عالم
ناسوت است. - دموکراسی به عنوان تجسم بینش کمی?انگار، نسبی?اندیش و اومانیستی در عرصه سیاست و زندگی اجتماعی
و « باید » و? « است » انسان و فردگرائی حقوقی و سیاسی. - تاکید عمده بر نسبی بودن حقایق و ارزشهاي اخلاقی و تفکیک میان
و هر نوع تطور زمانی و ? « پویایی » و? « صیرورت » ،« تغییر » انکار وجود هر نوع رابطه استنتاجی میان این دو. - ارزشمند تلقی شدن
تحقیر هر نوع ثبات. - اعتقاد به اصل پیشرفت که از شاخص?هاي اندیشه قرن هجدهم و نوزدهم و عصر روشنگري است. - تاکید
بر الگوي زندگی، فرهنگ و تمدن مدرن به عنوان غایت تکامل و پیشرفت?بشر و مدلی که همه فرهنگها و ملتهاي ماقبل مدرن باید
از آن تبعیت کنند (نوعی مونیسم فرهنگی). - سکولاریسم و تقدس?زدائی از عالم و ستیز با تفسیر رازگونه هستی. - تاکید بر منطق
تجربی و عملی به عنوان روش شناسی اصلی و منطق ریاضی و دیالکتیک به عنوان سه روش عقلانی تعبیر هستی. - پیدایی
بوده و هدف آن ساده کردن امور در قالب ? « روشنفکري » ایدئولوژي در مفهوم اصطلاحی آن که عجین با ظهور پدیده?اي به نام
تعابیر تجربی و حسی و بسط همگانی ارزشهاي تمدن مدرن بوده است. - حاکمیت روح سودانگار، انباشت?گر و در دوران معاصر
مصرف?گراي بورژوازي. - پیدایی فرماسیون?هاي سرمایه?داري و سوسیالیسم به عنوان الگوهاي اجتماعی، اقتصادي زندگی
مدرن که هر دو، اشکال مختلف تجلی روح ناسوتی و مادي بورژوازي و عقل اعداداندیش دکارتی هستند. - پیدایی تلقی تازه از
مذهب به عنوان امري صرفا فردي و مبتنی بر تجربه?اي شخصی و کم?رنگ کردن یا نادیده گرفتن دیگر گامهاي سیاسی و
1) با توجه به شاخص?هاي فوق می?توان خصوصیات انسان مدرن یا به تعبیر رایج?تر صورت مثالی انسان ?) « اجتماعی ادیان
بورژوا را چنین بیان کرد: انسانی متکی به عقل خودبنیاد و منقطع از وحی، پشت?کرده به معنویت، دنیا مدار، سودجو و لذت طلب،
داراي دیدي سابژکتیویستی به دیگران، استیلا جو و استثمارگر و کمی?انگار، و سطحی و فرومایه. و به عبارت دیگر، انسان بورژوا
و بشر مدرن مظهر تام و تمام اسم نفس اماره است که با پشت پا زدن به معنویت و اخلاق و انقطاع از وحی و اتکال به عقل خودي
و جزئی و جزوي متولد شده، رشد کرده و هم?اکنون دوران کهنسالی جسمانی و روحانی و مرگ قریب?الوقوع خود را تجربه
می?کند. انسان مدرن با اتکال به عقل خودبنیاد تصرف?گرا (راسیون) و به تعبیر روایات اسلامی نکري (شیطنت) براي خود
رسالتی جز توجیه کشمکش?هاي غرائز و تمایلات و اهواء نفسانی در جهت لزوم پیروزي حس لذت?طلبی بر درد و رنج و الم
و تحصیل سود براي کسب سود بیشتر ? (« بنتهامیسم » جرمی بنتهام فیلسوف انگلیسی یا Utility (یوتیلیتاریانیسم محور قراردادن اصل
قائل نیست و این اعتقاد او در همه فعالیتهاي مختلف فردي و اجتماعی در ساحت مدرنیته متجلی شده است. ناگفته پیداست که این
تلقی از زندگی، مبنایی جز تجلی نفس سرکش اماره در صورت فردي و تاریخی آن ندارد و محصول نگرش راسیونالسیتی،
اومانیستی، سکولاریستی، ماتریالیستی، لیبرالیستی و سابژکتیویستی ( 2) عصر مدرنیته و نوع نگاه انسان مدرن به عالم و آدم و طبیعت
و دیگران است?یعنی نگاه?طمع?آمیز نفسانی وشیطانی و ابزاري به فرد و محیط و اجتماع. از آنجا که روح مدرنیته، سکولاریستی
و ماتریالیستی است، مخالفت?با شریعت و دین زیربناي اصلی و هدف اصلی همه الگوهاي مبتنی بر این اصل است. جدایی دین از
شؤونات اجتماعی خاصه سیاست (علم?گرایی و سکولاریسم) در واقع تلقی و جهت?گیري همه مکاتب عصر مدرنیته در خصوص
دین است. لذا، مدرنیته محصول عصر رنسانس است که به جریان مقابله با معنویت و نفی خدا و انکار عالم غیب (هم در مرتبه عین
و هم در مرتبه ذهن) و خروج دین از صحنه اجتماع دامن زد و در نهایت دین را امري شخصی و خصوصی تلقی کرد که حق خروج
صفحه 41 از 64
از معابد و منازل و قلوب افراد را به داخل اجتماع ندارد. مادام که دین امري خصوصی و شخصی باقی بماند قابل احترام خواهد بود
ولی زمانی?که بخواهد از جنبه شخصی و فردي خارج شود و به وسیله کسب قدرت سیاسی، اقدام به تشکیل نظام نموده و منشا اثر
اجتماعی گردد، جامعه سکولار در برابر آن ایستادگی و موضع?گیري خواهد نمود. لذا عصر مدرنیته در غرب با غلبه روحیه
سرمایه?داري و نفی دین ملازمه داشته است و بورژوازي هرگز تن به همکاري اجتماعی با دین نمی?دهد. تفکر مدرنیته در عرصه
سیاست نیز در اومانیسم و در قالب دموکراسی (به عنوان حکومت مردم بر مردم) تجلی می?کند که در واقع با این نگرش خدا را
حذف و مردم را جایگزین آن کرده و با اتکال به اندویدوالیسم (اصالت فرد)، خالت?شریعت و ادیان را در زندگی و
تصمیم?گیري درباره آن نفی و انکار می?کند. در حقیقت دمکراسی غربی همان لیبرالیسم در خدمت?سرمایه?داري است. زیرا
دمکراسی و پارلمانتاریسم غربی تنها ضامن منافع احزابی هستند که حافظ منافع خود و در خدمت نظام بورژوازي غارتگر می?باشد
و در عمل این احزاب (صرف?نظر از عناوین آنها: سوسیالیست و لیبرال دموکرات و غیره) ذاتا متضمن منافع گروههاي
سرمایه?داري بوده و همین گروههاي سرمایه?دار هستند که با استفاده از قدرت مالی و تبلیغات خود جریان انتخابات را رقم
می?زنند. و بالاخره روح مدرنیته با اصل عدالت فردي و اجتماعی در تضاد است. در قلمرو مدرنیته چون هدف کسب سود براي
سود بیشتر بدون ملاحظه هیچ گونه قید اخلاقی و یا معنوي است، تفکر سابژکتیویستی و تلقی شئ?انگارانه و ابزاري از دیگران
(انسترومنتالیسم)، تصرف بدون مرز در منابع طبیعت، و اعتقاد به اصل فلسفی یوتیلیته (یوتیلیتاریانیسم بنتهامیسم) یعنی کسب لذت و
کاهش هرگونه محرومیت و درد و الم و رنج فردي در بعد مادي و حیوانی، اساس و مبناي اصلی همه فعالیتهاي انسان مدرن در
جامعه مدرن به شمار می?آید. پس بدیهی است که عدالت اجتماعی که به معناي اعطاي حق هر ذي?حق می?باشد با روح مدرنیته
ناسازگار بوده و همه مدلهاي برخاسته از روح مدرنیته در جهت نفی اصل مقدس عدالت گام برمی?دارد و همگی ذاتا ناعادلانه،
سرمایه?مدار و سوداگرانه می?باشد. زیرانمی?توان هم داعیه بسط سرمایه را داشت و هم تحقق اصل عدالت را انتظار کشید. به
همین لحاظ مدلهاي توسعه غربی در عمل براي کشورهاي دنباله?روي غرب سوغاتی جز بی?عدالتی، تشدید اختلافات و فاصله
طبقات اجتماعی، تورم و رکود و ناهنجاري?هاي فراوان اخلاقی و اجتماعی، بحرانهاي مالی و پولی و وابستگی بیشتر به امپریالیسم
در بر نداشته است. چرا که عقل خودبنیاد قدرت?طلب ذاتا نمی?تواند نظامی عادلانه پدید آورد و عدالت اجتماعی را
عینیت?بخشد. زیرا عدالت و کشف مصادیق آن که هدف بعثت همه انبیاء الهی و انزال کتب آسمانی است?به حقیقت در قرب به
حق، معنا و تعریف می?گردد و انسان مدرن که نگاهی لائیک و سکولاریستی و آتئیستی ( 3) به عالم دارد از مرز حقیقت میلیاردها
فرسخ فاصله گرفته و از حق و قیقت?بسیار دور شده است. اینک پس از توضیحات مبسوط در خصوص غرب، مدرنیته و ادوار
سه?گانه آن، و ویژگیها و خصوصیات تفکر مدرن و انسان مدرن (یا انسان بورژوا)، و گرایشهاي مختلف مکاتب عصر مدرنیته، و
روح سکولاریستی - ماتریالیستی - آتئیستی آن، و بیان حقیقت دمکراسی لیبرال مبتنی بر اومانیسم و مغایرت ذاتی روح مدرنیته با
دین و شریعت، و تضاد ذاتی آن با اصل شریف عدالت فردي و اجتماعی، به بیان یکی از مدلهاي مبتنی بر اصل مدرنیته غربی که
می?پردازیم تا معلوم شود که آیا نسبتی بین انقلاب دینی و الگوهاي مبتنی بر ? « توسعه » محصول این روح مدرن است?یعنی اصل
پی?نوشتها: 1. موحد، « ادامه دارد » ؟ فرهنگ و تفکر غربی وجود دارد و اصولا آیا اثبات چنین نسبتی امکان?پذیر است?یا خیر
2. [راسیونالیسم تکیه بر یافته?هاي عقل جزوي ;اومانیسم محور . هادي، مدرنیسم وپسامد مدرنیسم، ماهنامه صبح، تیر 76 ، شماره 71
قراردادن انسان به جاي خدا ;سکولاریسم علم?زدگی و تلاش براي حل همه معضلات بشر توسط عقل بریده از وحی ;ماتریالیسم
ماده?گرایی و نفی عالم غیب و ماوراء محسوسات ;لبرالیسم گرایش به آزادي براي کسب لذت بیشتر و رفع موانع ارزشی در این
مسیر ;سابژکتیویسم ذهن?گرایی و غلبه احساسات درونی و خواسته?هاي نفسانی بر اندیشه و تفسیر بی?ضابطه و دلبخواهی جهان
هستی و واقعیتهاي آن. موعود] 3. آته?ئیسم، نقطه مقابل تئیسم یا خداگرایی و به معنی نفی خداست. [موعود] 1. دوره پیدایش و
صفحه 42 از 64
تولد مدرنیته که از نیمه دوم قرن پانزدهم تا نیمه دوم قرن هفدهم ادامه یافت. در این دوران روح تفکر مدرنیته بیشتر در صورت و
اشکال هنري و ادبیات و تفکرات فلسفی نمودار گردید 2. دوران رشد و بسط مدرنیته که از نیمه دوم قرن هفدهم تا نیمه دوم قرن
نوزدهم ادامه می?یابد. در این دوره آراء سیاسی، حقوقی و اجتماعی و اقتصادي عصر مدرنیته بیان می?شود و مدرنیته از قالب هنر
و ادبیات سیاسی به مرحله عمل قدم گذارده و به تدوین نظامهاي سیاسی و اجتماعی مدرن می?پردازد. 3. دوران بحران ذاتی و
تمامیت عصر مدرنیته: این دوران که آغاز آن به بحرانهاي اقتصادي نیمه دوم قرن نوزدهم برمی?گردد، پایان مدرنیته و پیدایش
بحرانهاي ذاتی آن است که از حاکمیت?سرمایه?داري انحصاري (امپریالیسم)، وقوع جنگهاي بین?المللی اول و دوم و ظهور
دولتهاي خشن سوسیالیستی و بحرانهاي متعدد اقتصادي نشات می?گیرد. می?توان خصوصیات انسان مدرن یا به تعبیر رایج?تر
صورت مثالی انسان بورژوا را چنین بیان کرد: انسانی متکی به عقل خودبنیاد و منقطع از وحی، پشت?کرده به معنویت، دنیا مدار،
سودجو و لذت طلب، داراي دیدي سابژکتیویستی به دیگران، استیلا جو و استثمارگر و کمی?انگار، و سطحی و فرومایه. عدالت
اجتماعی که به معناي اعطاي حق هر ذي?حق می?باشد با روح مدرنیته ناسازگار بوده و همه مدلهاي برخاسته از روح مدرنیته در
جهت نفی اصل مقدس عدالت گام برمی?دارد و همگی ذاتا ناعادلانه، سرمایه?مدار و سوداگرانه می?باشد. ادامه دارد
نظریهپردازي درباره آینده جهان و جهان آینده - 1
قسمت اول محمدصادق امۀطلب امروزه در اثر تحولاتی که در آخرین دهه قرن بیستم رخ داده است، خصوصا فروپاشی شوروي و
حکومت جهانی به محور پیش بینی نویسندگان معاصر (عمدتا آمریکاییان) درباره آینده جهان » پایان رسمی جنگ سرد، اندیشه
تبدیل شده است. دیدگاه مشترك نویسندگان غربی، توسعه خطی تحولات و رسیدن حتمی به حکومت جهانی دموکراسی لیبرال
بی فایده بودن مقاومت مردم و رهبران غیر غربی در برابر این سیر » مسؤولیت رهبران غرب براي رسیدن به آن موقعیت و » است. لذا
محتوم وقایع جهان را متذکر می شوند. اما هر یک از آنها براي مقصود خویش راهی جداگانه را برگزیده اند. در این مقاله به
تعدادي از این نظریات یا پیش بینیها و برخی معایب آن مختصرا اشاره می کنیم. الف) فرانسیس فوکویاما (معاون ژاپنی الاصل
بخش برنامه ریزي سیاسی وزارت امور خارجه آمریکا- تابستان 1989 ) با پردازشی نو از اندیشه هگل درباره آخرالزمان، چنین می
جریان حقیقی تاریخ در سال 1806 کمال معنوي پیدا کرده است و پس از ظهور و شکست محتوم فاشیسم و » اندیشد که
مارکسیسم، سرانجام به سیطره دموکراسی لیبرال می انجامد و به کمال مادي هم دست می یابد. ( 1) او تنها آلترناتیو (جایگزین)
واقعی و معتبر لیبرالیسم را فاشیسم و کمونیسم می داند، که فروپاشیده اند، ولی معتقد نیست که دیگر هیچ اندیشه اي وجود ندارد.
پایان تاریخ برخی جوامع به صورت جوامع لیبرال موفق درآمده و بقیه هم از ادعاي خود مبنی بر ارایه اشکال و » بلکه به نظر او در
الگوهاي متفاوت و برتر درباره ساماندهی انسانی چشم می پوشند. در واقع لیبرالیسم از آن رو بر جهان مسلط می شود که در
برابرش، ایدئولوژي بسیج کننده اي براي رویارویی با آن وجود ندارد. این به منزله نقطه پایان تحول ایدئولوژیکی بشریت و جهانی
شدن دموکراسی غربی به عنوان شکل نهایی حکومت با لوازم آن یعنی شیوه زندگی سرمایه داري و میل دستیابی به جامعه مصرفی
که به لیبرالیسم اقتصادي و سیاسی منجر می شود است. او این رکود برخورد و تکاپوي اندیشه ها را پایان تاریخ می نامد، دورانی
که در آن شور و شوقها از بین رفته و سده هاي ملالت باري در پیش خواهد بود. خصوصیات قرون گذشته، یعنی پیکار براي
اکتشاف، آمادگی براي فداکاري براي آرمانهاي کاملا انتزاعی و مجرد، نبرد ایدئولوژیکی جهانی که مستلزم بی باکی و شهامت و
قدرت تخیل است، همگی جاي خود را به حسابگري اقتصادي، جستجوي بی پایان راه حلهاي تکنیکی، نگرانیهاي مربوط به محیط
زیست و ارضاء توقعات مصرفی پیچیده می دهند. او درباره جهان سوم معتقد است که هنوز در تاریخ فرورفته است، و آن را تحقیر
می کند و می گوید که جهان سوم در تحول ایدئولوژیکی جهان نقشی ندارد. از نظر او تعارض شمال و جنوب (به جاي شرق و
صفحه 43 از 64
غرب)، بیداري جهان اسلام، رشد ملی گرایی، شکست سیاستهاي توسعه، گسترش تروریسم، بحران سیستم پولی بین المللی، بی
میراث » ثباتی بازارهاي جهانی، قدرتمند شدن متزاید هند و برزیل، همگی فرعی بوده و تناقض بنیادین با لیبرالیسم ندارند. بلکه
مشترك ایدئولوژیکی بشریت اهمیت دارد. این میراث مشترك، همان لیبرالیسم اقتصادي و سیاسی است. اینک به برخی از
دانیل یل در سی سال پیشتر درباره پایان » مشکلات این نظریه توجه کنید: 1. این دیدگاه چیز جدیدي ارایه نمی دهد و شبیه نظریه
ایدئولوژیها و نیز نظریه تاریخی مارکسیسم درباره رسیدن به مرحله نهایی حیات بشري (و قدري هم مشابه نظر کارل یاسپرس) است.
2. این دیدگاه مبتنی بر دیدگاه ایدئولوژیک ایالات متحده آمریکا است که سیاست آن فقط در چارچوب نحوه روابط و رویارویی
با شوروي مفهوم می یافت و جدا از این مشغله، به انزواگرایی می رسید و با سیاست انزواگرایی که پس از محو فاشیسم و کمونیسم
در آمریکا مجددا پیشنهاد شده است، ارتباط نزدیک دارد. 3. همچنین این دیدگاه درباره تاریخ، مبتنی بر نوعی داروینیسم اجتماعی
است که مطابق آن تنازع بقا و انتخاب اصلح (بهترین) صورت می گیرد. بر این اساس در تنازع ایدئولوژیها، لیبرالیسم به دلیل اصلح
و بهترین بودن پیروز شده است. این برهان منطقی نیست، بلکه یک نوع استدلال بر اساس میزان موفقیت (نشانه کلاسیک اندیشه
سوداگرانه) است. 4. لیبرالیسم یکی از اشکال نوگرایی (مدرنیسم) است که ظاهرا بر اشکال دیگر آن پیروز شده است، ولی در عین
حال خود نوگرایی توسط جهان بینی دیگري به نام فرانوگرایی (پست مدرنیسم یا مابعد مدرن) در حال جایگزین شدن است. پس
لیبرالیسم نیز با دیگر اشکال نوگرایی از میدان رقابت بیرون می رود. 5. دیدگاه فوکویاما مبین پایان روایتهاي تاریخ گرایانه و بحران
شدید ایدئولوژي پیشرفت و مبتنی بر این پیشفرض است که تاریخ فقط یک حرکت خطی (توسعه خطی) دارد، در حالی که تاریخ
از نو زاده می شود و آن هم به شکل مرکزي، جمعی، و با معانی فراوان. 6. پیش بینی هگل هم غلط درآمد، زیرا او پیروزي ناپلئون
بر پروس در 1806 م. را کمال معنوي تاریخ دانست، در حالی که بعدا جنگ واترلو در 1815 پیش آمد و ناپلئون شکست « اینا » در
خورد. به علاوه امروز مجددا تاریخ در حال تکرار است و آلمان مثل پروس در حال تجدید اقتدار است و ژاپن و تمام اروپا و سایر
کشورها نیز در حال بازیابی خود هستند. 7. بر خلاف نظر فوکویاما، ملی گرایی مجددا در حال رشد است، اتحاد اروپا هنوز نیاز به
فرصت دارد. مردم آزاد شده از یوغ کمونیسم بسادگی به اردوگاه کاپیتالیسم نخواهند پیوست، زیرا مناسبات مالی آن نیز به قدر
در « اقتصاد » کافی نفرت زا است. 8. نقطه اشتراك کمونیسم و سرمایه داري یک نوع وهم و پندار بیهوده درباره اهمیت درجه اول
فاعلین راستین تاریخ هستند » سلسله مراتب مسائل اساسی انسان است. در حالی که روز به روز واضح تر می شود که ملتها و فرهنگها
و در جهان مابعد صنعتی اولویتها برعکس خواهد شد یعنی اول فرهنگ و سپس سیاست و پس از آن اقتصاد. 9. شکست کمونیسم
و پیروزي نظام سرمایه داري لیبرال، ناشی از ضعف کمونیسم (و نه قدرت ارزشهاي لیبرالیسم غربی) است و معلوم نیست لیبرالیسم
در برابر رقیب قدرتمندتري پیروز شود. کمونیسم آزادي را فداي برابري می کرد. اما لیبرالیسم با چالشهاي اساسی روبرو است که
آن را به انهدام می کشاند. عجز در ایجاد همبستگی و برادري اجتماعی، دفاع از حقوق بشر که منجر به نهایت بهره وري از سود
فردي به زیان مصلحت عمومی و نیز نادیده گرفتن ناتوانی بسیاري از انسانها در بهره برداري از این حقوق و سود فردي می شود،
اهمیت دادن به کار و دارایی انسانها و نه هویت آنها، بی رحمی و بیداد، از خود بیگانگی، حکومت کار و برتري پول و ارزشهاي
سوداگرانه، تباهی بافت اجتماعی، حاشیه نشینی و کنار گذاشته شدن فقیران جدید، ناپایداري سیستم پولی بین المللی، شکست
توسعه، بحران اکولوژیکی و بیداري ملتها و دینها. همانطور که ایدئولوژیهاي نظامی بر اثر جنگ و ایدئولوژي اقتصادي (مارکسیم)
بر اثر شکست اقتصادي از بین رفتند، لیبرالیسم (ایدئولوژي ارزش سوداگرانه و اتمیسم اجتماعی) در اثر فردگرایی و پول پرستی
نابود می شود. 10 . او پایان یک چرخه (سیکل) را مشاهده کرده است، نه پایان تاریخ را و نه انحطاط آمریکا و پایان تاریخ آن را،
باید پذیرفت که جهان در حال تغییر است و هرچند آینده، سرشار از شک و تردیدها و امکاناتی براي فرارسیدن یک دوران
.11 ( ناپایداري و بی ثباتی است، و اگرچه تاریخ غیر قابل پیش بینی است، لکن می توان به آن دست یافت و بهره برداري کرد. ( 2
صفحه 44 از 64
نگاه او به تاریخ (مثل نگاه مارکس) ناشی از گمراهی در دیدن آن به شکل دیالکتیکی که به نتیجه ضروري و قابل پیش بینی
خواهد رسید می باشد. در حالی که در نظام بین المللی (حتی پس از جنگ سرد) ممکن است باز هم تضادهاي ژرف دیگري پدید
آید و یا ایدئولوژیهاي گسترش طلب دیگري رواج یابد. 12 . در زیر پوسته ایدئولوژي، هسته منافع ملی قدرتهاي بزرگ نهفته است
و حتی پس از فروپاشی ایدئولوژي، باز هم رقابت میان قدرتهاي بزرگ ادامه خواهد یافت. 13 . دیدگاه او ناشی از این نگرش است
که کمونیسم شوروي را سرچشمه همه بحرانها و مسائل بین المللی می داند و از علل منطقه اي آنها غفلت می کند. در حالی که این
14 . براي برخی از نقاط مهم جهان پیش بینی هاي دیگري می شود. به این جملات توجه کنید: ( نگرشی صحیح نبوده و نیست. ( 3
یک چیز قطعی است: وضع کنونی (در روسیه) قابل دوام نیست و روسها راه گریزي ندارند. کمونیسم باز نخواهد گشت، »
کاپیتالیسم هم ناممکن است، پس باید چیز دیگري ابداع کرد. در زمانی که غرب قدرت تخیلش را از دست داده، در شرق است که
4) آیا شما از این جملات بویی از رجوع به نظام لیبرالیسم اقتصادي و سیاسی حس می کنید؟! روي هم ) «. تاریخ گشوده می شود
رفته علی رغم جنبه هاي مثبتی که برخی از نظریات فوکویاما دارد، نظریه او عمدتا در جهت توجیه ضرورت همان نظم امپریالیسم
است که در فصول دیگر این نوشته به آن خواهیم پرداخت. ب) مارشال مک لوهان نیز همین نظر را با دیدگاه دیگري بیان می کند.
دیدگاه او مبتنی بر انقلاب در عملیات با اطلاعات است که جهان کنونی را به یک دهکده تبدیل کرده است و حتی ارتباطات در
جهان فعلی از ارتباط افراد یک دهکده سریعتر و راحت تر شده است. در همه دنیا یک دریاي واحد اطلاعاتی هست که سرچشمه و
منبع آن غرب است. این تحول در اطلاعات سبب تماس نزدیک فرهنگهاي بومی غیر غربی با فرهنگ غربی دموکراسی لیبرال شده
است و در این تماس طبعا فرهنگ قوي و غالب، فرهنگهاي دیگر را جذب و هضم می کند و تفکر لیبرالیسم در سراسر جهان رواج
یکسان » می یابد. فرهنگها یک کاسه می شوند و عناصر کلیدي ساختار اجتماعی (اقتصاد، سیاست، فرهنگ و غیره) همه به سوي
دهکده جهانی هویت آن را تعیین می » شدن پیشرفته و نهایتا مقتضی ایجاد یک حکومت جهانی که فرهنگ و ساختار اجتماعی
کند، خواهد بود. با این مقدمات ضرورتا حکومت واحد جهانی با فرهنگ دموکراسی لیبرال تشکیل می شود. اما نظر او سطحی تر و
براحتی قابل نقد است: 1. نظم اجتماعی فقط بر اساس دسترسی افراد به یکدیگر سامان نمی یابد، بلکه دلایل و ریشه هاي متعدد و
مهم دیگري دارد و در صورت فقدان آن شرایط، این تماس نزدیکتر بر اثر تحول در اطلاعات موجب تنش و برخورد خشن تر بین
جوامع مختلف می شود. ( 5) نمونه اي از این فقدان شرایط در انتقاد شماره 9 از دیدگاه فوکویاما ذکر شده است. از جمله عوامل
مهم این ناکامی در رواج یکدست دموکراسی لیبرال در جهان، ابهام در سرنوشت غرب و احتمال فراوانی است که درباره انحطاط و
حتی انهدام آن می رود. 2. هنوز این نظریه که دموکراسی لیبرال قدرتمندترین فرهنگهاست و در نتیجه قادر به جذب و هضم
فرهنگهاي دیگر است، معارضان بسیار قدرتمندي دارد. قدرتمندترین فرهنگ در برابر آن، فرهنگ اسلامی است که به نظر ما آینده
از آن اوست. پس مک لوهان نظریه اش را بر یک اصل موضوعه مشکوك و متزلزل گذارده و عوامل غیرقابل پیش بینی مثل
خشونت را هم نادیده گرفته است. ج) آلوین تافلر دیدگاهی دارد که نه مبناي فلسفی دارد و نه روش جامعه شناختی ;استدلال و
برهان نهایی ارایه نمی دهد ;بلکه همواره از یک نقطه شروع کرده و با ارایه مثال و نمونه به نقطه دیگري عزیمت می کند. او
تقسیم آن ترسیم می کند و قدرت را مهمترین (یا تنها) عامل مؤثر سیاسی جهان و » قدرت و » مشکل آینده جهان را بر اساس نوع
قدرت سیاسی در عرصه بین المللی ناشی از » ساختار اجتماعی بشر می داند. از نظر او در عصر کشاورزي پیش از انقلاب صنعتی
توان اقتصادي است و در قرن 21 (که امروزه بطور پراکنده در سنگاپور، هنگ کنگ، » توان نظامی بود و در دو قرن اخیر ناشی از »
تایوان، بخشهایی از چین و هند، کره جنوبی، و دیگر نقاط به گونه اي آغازین ایجاد شده و در حال شکل گیري و رشد است)
توان علمی و دانش (و آگاهی و عملیات با آگاهی) خواهد بود. ( 6) به دیگر سخن او معتقد است که سه گونه تمدن در » ناشی از
جهان وجود دارد که هر یک نظام خاصی براي تولید ثروت دارد: تمدن کشاورزي (موج اول)، تمدن صنعتی (موج دوم)، تمدن
صفحه 45 از 64
علمی و اطلاعاتی (موج سوم) که راه آینده جهان در نتیجه برخورد آنها با هم ایجاد و مشخص خواهد شد. در این تمدنها اگرچه
عناصري از مذهب، فرهنگ و قومیت وجود دارند، ولی این پیوندها توسط نیروهاي صنعتی ضعیف شده اند، لذا در تمدن موج سوم
تاثیر این عناصر بسیار اندك و در تمدن کشاورزي در بالاترین حد است. او هر یک از این تمدنها را چون جوامعی با مذاهب،
تمدن چندان سازگار نیست. ( 7) از نظر » ابر تمدن می نامند که با مفهوم رایج » فرهنگها و قومیتهاي متفاوتی را در بر می گیرد، یک
تافلر راه تولید ثروت در موج سوم این خصوصیات را (به دلیل بهره وري از نرم افزار و انبوه اطلاعات) خواهد داشت: 1. عوامل و
منابع اصلی تولید که در اقتصاد موج دوم، زمین، کارگر، مواد خام، و سرمایه است، در موج سوم دانش (شامل یافته ها، اطلاعات،
نگاره هاي ذهنی، نمادها، فرهنگ، ایدئولوژي و ارزشها) خواهد بود، یعنی کاربرد صحیح دانش واقعی. 2. ارزش یک شرکت موج
دومی بر اساس داراییهاي عادي مثل ساختمانها، ماشینها، سهام و موجودي انبار محاسبه می شود، ولی ارزش شرکتهاي موفق موج
سومی بیشتر بر اساس توانایی استراتژیکی و عملی آنها در جذب، تولید، توزیع و کاربرد دانش محاسبه خواهد شد. 3. تولید انبوه
که وجه مشخصه شرکتهاي موج دومی است، منسوخ شده و غیر انبوه سازي رایج می شود، یعنی شرکتهاي موج سوم،سیستمهاي
ربوت (آدمک کامپیوتري) را به کار می برند و قادر به تولید بی پایان نمونه هاي متفاوت و » صنعتی مبتنی بر اطلاعات و مجهز به
ارزان و حتی منحصر به فرد (حتی با سفارش کامپیوتري اجناس با خصوصیات منحصر به فرد از داخل خانه و تحویل آن با پست)
خواهند بود. آگهی هاي تبلیغاتی هم با رسانه هاي غیر انبوه (تخصصی) بر بازارهاي کوچکتر و کوچکتر متمرکز می شود. 4. نفس
کار دگرگون می شود، در موج دوم عمدتا از کار بدنی کم مهارت و اساسا قابل جایگزینی آسان استفاده می شود. ولی در اقتصاد
موج سوم، بر اثر افزایش شدید نیاز به مهارت، عدم قابلیت جا به جایی نیروي کار به دلیل هزینه فراوانش، عمومیت می یابد.
تخصصی شدن فزاینده و تغییر سریع نیازهاي مهارتی، امکان جابه جایی کار را کاهش می دهد. تعداد کارگر با واسطه (متخصص)
نسبت به کارگر بی واسطه (که در کارخانه مستقیما محصول را می سازد) بیشتر می شود. 5. در اقتصاد موج سوم به دلیل رقابت
سنگین، نوآوري و ابتکار مداوم لازم است (یعنی اندیشه هاي نوین در مورد محصولات، تکنولوژیها، فرایندها، بازاریابی، و
تدارکات مالی) حتی اگر لازم باشد که کتاب قواعد کنار گذاشته شود. 6. واحدهاي کار و فعالیت اقتصادي در اقتصاد موج دوم با
بزرگتر شدن، هزینه هاي تولید را کاهش می دهد، ولی در اقتصاد موج سوم واحدهاي کار و تعداد کارگرانش کوچکتر و از هم
متفاوت تر می شوند، تعداد کارها و تولیدکنندگان کوچک زیادتر می شود. زیانهاي اقتصادي ناشی از پیچیدگی (هزینه هاي
اضافی ناشی از پیچیده شدن کارها) همیت بیشتري از صرفه جوییهاي ناشی از مقیاس (کاهش هزینه هاي تولید با بزرگتر کردن
منسوخ می شود. 7. سازمانها و ساختارهاي دیوان سالارانه موج « هرچه بزرگتر بهتر » مقیاس فعالیت اقتصادي) پیدا می کند. فرض
دومی شرکتهاي صنعتی که نوعا همگون (هرمی شکل، یکپارچه، داراي سلسله مراتب دیوان سالارانه) بودند، فروریخته و این
یکدستی و همگونی، با نوسازي شرکتها در تمام زمینه هاي فرایندها، بازارها، تکنولوژیها و کالاهاي ویژه بسته بندي شده، طراحی
جایگاه اهمیتی کمتر از انعطاف پذیري و تغییر موضع دارد. 8. بر » ، مجدد و متنوع می شود. چون بازارها پیوسته در حال تغییر است
اثر پیچیدگی فزاینده اقتصاد، همبستگی بیشتر و مدیریت خردمندانه تر و جدیدتر الزامی می شود و این خود مستلزم حجم هرچه
بیشتري از اطلاعات است که منظما در سازمان جریان یابد. 9. شالوده اساسی اقتصاد موج سومی، شبکه ها و گذرگاههاي
الکترونیکی هستند که کامپیوترها، پایگاههاي اطلاعاتی، و دیگر تکنولوژیهاي اطلاعاتی را به هم پیوند می دهد. این ساختار
اطلاعاتی گسترده و الکترونیک غالبا پایگاه ماهواره اي دارد و همان کاري را براي اطلاعات انجام می دهد که بزرگراهها براي
خودروها. هدف از آن، حفظ پیوستگی (نشان گرفتن از همه اجزا و فراورده ها، ایجاد نظم زمانی در حمل کالاها، آشنا کردن
مهندسان و فروشندگان با برنامه هاي دیگر، آگاهی دادن به اهل تحقیق و توسعه درباره نیازهاي طرف تولیدکننده و بالاتر از همه
نشان دادن تصویر روشنی به مدیریت از جریان امور) می باشد. 10 . شتاب عملیات و داد و ستدها در اقتصاد موج سوم بیشتر می
صفحه 46 از 64
کاهش تعداد تصمیمات در طی » و « تحویل درست بموقع کالا » . اندازه را می گیرد » سرعت جاي اقتصادهاي » شود. اقتصادهاي
پول با سرعت نور حرکت می کند. اطلاعات باید تندتر » ارزش بیشتر هر لحظه از لحظه قبل اصول مهمی هستند، زیرا » مراحل و
این ده ویژگی، راه و رسم پدید آمدن ثروت را دستخوش تغییري تاریخی می سازد. ( 8) به نظر تافلر جنگ به شیوه «. حرکت کند
موج سوم نیز جنگی با ابزار و تسلیحات هوشمندانه (الکترو - لیزري) است، که دقت بسیار و آسیب پذیري کم دارد و جنگی
بهداشتی و پاکیزه است. اگرچه پیشرفته ترین جوامع کنونی جهان از نظر تکنولوژي، اقتصادهاي دو سطحی دارند: بخشی مبتنی بر
تولید انبوه موج دومی که سیر نزولی را طی می کند و با کار بدنی سر و کار دارد، و بخش دیگر بر پایه تکنولوژیها و خدمات موج
سوم که رو به رشد است و با کار مغزي مربوط است. همه آنها، حتی ژاپن، در حال گذار به سوي این نظام نوین اقتصادي هستند.
جنگ آمریکا علیه عراق ترکیبی از شیوه ها و تسلیحات جنگی موج دوم و موج سوم بود. در ابزار و شیوه هاي جنگی موج سوم،
همان خصوصیات دهگانه به چشم می خورد و البته هنوز به مرحله کمال نرسیده است. این امر سبب تحولات فراوانی در اندیشه
هاي نظامی شده است که باید مورد توجه نظامیان، دولتمردان، دیپلماتها و مذاکره کنندگان در کنترل تسلیحات، فعالان در راه صلح
و سیاستمداران قرار گیرد تا از زمان عقب نمانند. ( 9) ادامه دارد پینوشتها: 1. ر. ك: لاریجانی، محمدجواد، کاوشهاي نظري در
سیاست?خارجی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1374 ، صص? 270 . براي مطالعه مفصلتر نظرات فوکویاما، ر- ك:
گزارش کتاب فوکویاما)، ماهنامه اطلاعات سیاسی- اقتصادي، آذر و دي? ?) « پایان تاریخ و آخرین انسان » ، غنی?نژاد، موسی
پایان تاریخ و بحران اعتماد: بازشناسی اندیشه?هاي تازه » ، 22 . همچنین امیري، مجتبی - 1371 ، شماره 64 و 63 ، ص?ص? 8
11 . و نیز مقاله خود فوکویاما که - ماهنامه اطلاعات سیاسی- اقتصادي، مهر و آبان 1374 ، شماره? 97 و 98 ، صص? 15 ،« فوکویاما
توسط آقاي علیرضا طیب ترجمه و در مجله سیاست?خارجی چاپ شده و سایر منابعی که در ذیل مقالات مذکور معرفی شده?اند.
ترجمه رستگار، ماهنامه اطلاعات سیاسی - اقتصادي، ،« بازگشت تاریخ: شامگاه بلوك?بندیها و پگاه ملتها » ، 2. ر. ك: دوبنوا، آلن
ترجمه مهبد ،«؟ عصر تازه?اي در روابط بین?الملل » ، 3. ر. ك: رابرتز، آدام .14- مهر و آبان? 1370 ، شماره 50 و 46 ، صص? 19
روسیه، » ، 4. دوبنوا، آلن .18- ایرانی?طلب، ماهنامه اطلاعات سیاسی - اقتصادي، خرداد و تیر 1371 ، شماره? 57 و 58 ، ص?ص? 24
ترجمه ش?رستگار، ماهنامه اطلاعات سیاسی - اقتصادي، مرداد و شهریور 1371 ، شماره? 59 و 60 ، ص? 31 ;نقد ? ،« بازگشت تاریخ
ماهنامه سیاسی - اقتصادي، ? ،« نقدي بر نظریه پایان تاریخ » ، مفصل دیگري از این دیدگاه را در این منبع بخوانید: جهانگرد، نسرین
6. همان، صص? .271- 5. ر. ك: لاریجانی، محمدجواد، منبع پیشین، صص? 2 .66- آذر و دي? 1374 ، شماره? 99 و 100 ، صص? 9
272-3 . همچنین ر. ك: تافلر، الوین، جابجایی در قدرت (دانایی و ثروت و خشونت در آستانه?قرن بیست و یکم)، ترجمه
7. ر. ك: الوین و هیدي تافلر، جنگ و پادجنگ . 11- شهین?دخت?خوارزمی، ج? 1، تهران، نشر نو، 1370 ، صص? 43
8. همان، .50- (زنده?ماندن در سپیده?دم سده بیست و یکم)، ترجمه مهدي بشارت، تهران، انتشارات اطلاعات، 1374 ، صص? 51
87 . همچنین ر. ك: الوین و هایدي تافلر، جنگ و ضدجنگ (ترجمه دیگر)، ترجمه هین?دخت?خوارزمی، تهران، - صص? 95
، 73 ;و همان نویسندگان، به سوي تمدن جدید، ترجمه محمدرضا جعفري، تهران، سیمرغ، 1374 - سیمرغ، 1375 ، صص? 83
.96- 9. ر. ك: همان، صص 122 .57- صص? 66
اهل بیت علماي ابرار، وسائط فیض
در گفتگو با حجۀ?الاسلام والمسلمین صادق لاریجانی موعود: نکته?اي که در بررسی سیر تحولات فکري جامعه ما خصوصا پس
از انقلاب به چشم می?خورد این است که ما شاهد رشد روزافزون اندیشه?هاي فلسفی هستیم، یعنی شاید اگر تولید و نشر
کتابهایی که به یک معنا فلسفی هستند، حالا چه اندیشه?هاي فلسفی خودي و چه اندیشه?هاي فلسفی وارداتی را، در کشورمان
صفحه 47 از 64
بررسی کنیم می?بینیم که یک سیر صعودي داشته است. و مخصوصا در چند ساله اخیر، هم در محافل حوزوي و هم در محافل
دانشگاهی، اقبال زیادي به مباحث فلسفی و کلامی، اعم از کلام سنتی و کلام جدید، شده و مباحث داغی در این زمینه?ها مطرح
گردیده است. شما به عنوان کسی که سالها در مباحث کلامی و فلسفی، مطالعه و تدریس کرده?اید و با طلاب و دانشجویان
ارتباط داشته?اید، اینگونه مباحث، یعنی مباحث فلسفی یا کلامی صرف را تا چه حد در محکم ساختن بنیانهاي فکري و فلسفی
نسل جوان ما، مؤثر می?دانید و آیا این مباحث فلسفی و کلامی می?تواند نیازهاي اصلی اعتقادي جوانها را برآورده کند یا نه؟
حجۀ?الاسلام والمسلمین لاریجانی: خوشحالم از اینکه در خدمتتان هستم، سؤال بسیار مهمی را مطرح کردید، سؤالی است که
هم مواجه گردیده?است. به این ? « طمانینه » همواره و در همه زمانها، مطرح بوده. انسان از وقتی که تکاپوگر اندیشه شده با مساله
معنی که آیا تفکر و تاملات فکري براي انسان طمانینه و آرامش خاطر هم می?آورد یا نه؟ از نظر آماري فکر نمی?کنم در دوره
انقلاب کتابهاي فلسفی رشد زیادي کرده باشد اگرچه ترجمه?هاي زیادي صورت گرفته اما، در مقایسه با موضوعات دیگر شاید
بتوان گفت کاستی هم داشته است، ولی به هرحال چه رشدي در کار بوده باشد و چه نباشد، این مساله، مساله مهمی است که آیا
پرداختن به مباحث کلامی و فلسفی، آنچنان که در کشور ما مطرح است، کل نیاز ما را پاسخ می?دهد یا نه؟ واقعیت مطلب این
است که ما نمی?توانیم از طرح مسائل کلامی و فلسفی و فراتر از این، مباحث مربوط به علوم اجتماعی امتناع کنیم. به دلیل اینکه
طرح این مسائل و یافتن پاسخهایشان نیاز ماست و من در این تردید ندارم که اگر ما بگوییم انسانها چه در جامعه ما و چه در جوامع
دیگر کلا این مباحث را طرح نکنند، معنایش این است که بخشی از نیازشان را سرپوش بگذارند و چنین تفکري صحیح هم نیست
و به همین خاطر است که ما شواهدي از استدلال و شواهدي از یک نحوه مکالمه عقلانی هم در آیات قرآنی و هم در روایات
می?بینیم، و مستمسک خیلی از فیلسوفان ما همین نحوه استدلالات قرآنی و روایی بوده است که خواسته?اند ادعا کنند، و به نظرم
این ادعا، ادعاي صحیحی است که آیات و روایات به استدلال و فلسفه به معناي ادعاهاي فلسفی پرداخته?اند، در روایات ما حتی
استدلالهاي کلامی شده است. من در اینها تردید ندارم، منتها بحث مهمی که به نظر من، مخصوصا در وضعیت امروز جامعه ما،
قابل تامل و طرح است این است که چه نسبتی بین این نیاز و نیازهاي دیگر انسان وجود دارد؟ هر کسی که با کارهاي فکري و
استدلالی سرو کار داشته باشد، این برایش روشن است که استدلال تنها آرامش درون نمی?آورد. خدا رحمت کند مرحوم امام را،
من این را از کلام ایشان شنیدم، البته دقیقا زمان و مکان آن را نمی?دانم، ایشان فرمودند که شما صد تا استدلال هم که در وجود
خدا بکنید، آن آرامش نهایی که باید با این استدلالها نصیب انسان بشود به دست نمی?آید. این حرفی است که عرفا و اهل معنا
زده?اند و سخن حقی است. حالا مساله اصلی این است که آیا در جامعه?اي که، مرتبا از غرب، محصولات و کالاهاي فکري
جدیدي بدان وارد می?شود صحیح است که فقط به بحثهاي نظري و بحثهاي استدلالی اکتفا کنیم؟ حالا نه تنها جامعه ما، جوامع
غربی هم همیشه این مساله برایشان مطرح بوده که آیا در معارف دینی فقط به بحث و استدلال می?شود اکتفا کرد یا اینکه نه،
انسانها باید به وجه دیگري از وجوه خودشان هم بپردازند؟ و این نکته?اي است که عرفا و اهل معنا به آن اشاره داشته?اند و در
قرآن کریم و در روایات نیز در موارد متعددي به این موضوع پرداخته شده است و آن تقویت جنبه?هاي دیگر انسان است. پرداختن
به یک نیاز معنوي انسان که صرفا با استدلال به دست نمی?آید، ما نمی?خواهیم بگوییم این دو وجه انسان بکلی با هم بی?ربط
است ;ما نمی?خواهیم بگوییم که استدلالهایی که در وجود خدا می?شود، در معتقدات دینی می?شود، اینها با معنویت کاري
ندارند ;ولی بحث این است که استدلالهاي فلسفی و کلامی نمی?توانند همه نیازهایی را که انسان دارد برآورده سازند. بنابراین
روشنتر می?خواهیم بگوییم: این مساله?اي که از قرنها پیش مطرح بوده است، و آن سخن دل است و سخن عقل و نداي عقل، این
را ما امروز هم داریم و شاید شدیدتر از زمانهاي دیگر. ما نمی?توانیم به همه مردم توصیه کنیم که بیایید بحثهاي فلسفی را
فرابگیرید. ولی می?شود به آنها توصیه کرد که به نداي دل تا حدي پاسخ بگویند و در حدي که مقدور است?به
صفحه 48 از 64
معنویت?بپردازند. انصافا تزکیه نفس، قلب را هم براي قبول معارف آزادتر می?کند، قلب را مستعدتر می?کند. من یادم می?آید
باشد، ایشان در آنجا می?فرماید ? « عرشیه » عبارتی از مرحوم ملاصدرا در یکی از کتابهاي خیلی مختصرشان دیدم، ظاهرا مثل اینکه
که من مختصرترین بیان را از معارف در این کتاب آوردم، همه?اش اشارات است، هر کس که قلب سلیم داشته باشد اینها را
می?فهمد، بحث این است که انسانها با پرداختن به معنویت، معارف را هم حتی بهتر در می?یابند و کسی که به مسائل معنوي
پرداخته باشد معارف را سریعتر قبول می?کند، تا کسی که ذهنی فرسوده از اصطلاحات فلسفی و کلامی دارد. در جامعه ما، شاید
بهترین راه جذب نسل جوان به معارف دینی همین مساله معنویت?باشد. به نظرم بهترین راه تبلیغ دین براي کسانی که اصل دین
برایشان مساله است، یعنی نسبت?به اصل دین دغدغه?هایی دارند، آشنا کردن آنها با عالم معنویت دین است، تا با استدلالهاي
عقلی و فلسفی صرف و لذا به گمان من همان طور که اگر یک فرد مثلا مسیحی بخواهد اسلام بیاورد بهترین راه براي جذب او
پرداختن به آن معنویت?خاصی است که در اسلام هست. گرچه در ادیان دیگر هم وجود دارد ولی به نحو خاصترش در اسلام
هست و آن توحید محض است. براي نسل جوان ما هم که گرچه مسلمانند ;گرچه ;معتقدند ولی باز از طریق طرح جنبه معنوي دین
بهتر می?توان آنها را به اصل دین جذب کرد. البته وقتی که انسان اصل دین را پذیرفت ولو از طریق معنویتش طبیعتا روش و
شریعت آن دین را هم خواهد پذیرفت، ولی خیلی فرق هست?بین کسی که تصویرش از دین فقط تصویر شریعت آن دین باشد،
یعنی عبادتها و اعمال ظاهري دینی و کسی که اصل معنویت دین را می?پذیرد و از آن طریق می?آید شریعت را هم می?پذیرد و
تمام جزئیات دین را گردن می?نهد به خاطر اینکه آن معنویت را پذیرفته است. بنابراین در عین حال که ما قبول داریم پرداختن به
مسائل فلسفی و کلامی یک نیاز است، منتها جنبه?هاي معنوي انسان که صرفا با آنها به دست نمی?آید، یک نیاز دیگري است و
پرداختن به این وجه در زمان ما از اهمیت?بسزایی برخوردار است. موعود: سؤالی که در اینجا مطرح می?شود این است که طریق
وصول به این معنویتی که شما فرمودید، چیست؟ ما الآن متاسفانه، حتی در بسیاري از محافل دانشگاهی و در جمع دانشجویان با
رشد جریانهاي بظاهر عرفانی، اما غیر الهی مواجه هستیم و شاهدیم که جریانهاي مختلفی که برخی از آنها ریشه در عرفان
سرخپوستان آمریکاي لاتین و برخی دیگر ریشه در تفکرات درونگراي آسیاي جنوب?شرقی و هند دارند، در بین نسل جوان ما در
حال رشد و گسترش است و این حاکی از نیاز نسل جوان به معنویات است و از طرف دیگر ما متاسفانه نتوانسته?ایم این نیاز نسل
جوان به معنویت و اندیشه?هاي درونی را، که یک نیاز اصیل انسانی است، در صورتی که باید پاسخ دهیم. به هر حال سؤال این
است که ما براي رسیدن به معنویت دینی چه طریقی را می?توانیم مطرح کنیم و چه راهی را می?توانیم پیش پاي جوانان بگذاریم
؟ حجۀ?الاسلام والمسلمین لاریجانی: همانطور که فرمودید از گوشه و کنار شنیده می?شود که بسیاري از افراد گرایشهایی دارند
نسبت?به امور معنوي، منتها از ترجمه کتابها، از جلساتی که بین آنها برگزار می?شود، اینطور بر می?آید که اینها به گرایشهاي
خاصی در این زمینه کشیده می?شوند، این هم یک معضل است، ما به عنوان مسلمان معتقدیم که عالیترین معارف معنوي در این
دین هست و حتی بحثهاي بیرون دینی هم این را نشان می?دهد. اصرار بر توحید، به صورت شایسته در قرآن مجید و در کلام ائمه،
علیهم?السلام، شاهد این معناست. رجوع به روایات اهل بیت نیز انصافا این نکته را روشن می?کند. مهمترین رکن دین ما توحید
و توجه دادن انسانها به حقیقت، این معنا عمده?ترین رکن معنویت ماست، اما حالا شما در گوشه و کنار ? « لااله?الاالله » است، کلمه
معنویتهایی را می?یابید که حتی با تجویز داروهاي مخدر توام است، که در میان بسیاري از اقوام و در بسیاري از مناطق این چیزها
مطرح شده است، ببینید، اینها خیلی فرق می?کند با معنویتی که از طریق انبیاي الهی می?آید، و آن معنویت محض است نه
چیزهاي زود گذر، که انسان جذبه?هایی پیدا کند و حالاتی پیدا کند، گیریم که با فلان داروي گیاهی کسی حال خاصی پیدا کند
اما اینها زودگذر است، این ربطی به آن معنویتی که اسلام می?خواهد بشر را با آن آشنا کند، ندارد. معنویت مورد نظر اسلام
معنویتی است که ریشه در وجود او دارد، اسلام می?خواهد این انسان به نحو طبیعی با فطرت اصلی خودش، با این واقعیات پنهان
صفحه 49 از 64
در ضمیرش آشنا بشود، نه اینکه حالا به صورت زودگذر حالاتی پیدا بکند، جذباتی و تمام بشود و برود، لذا در کلام اهل بیت،
علیهم?السلام، اگر دیده باشید، همیشه امر به اطاعت?حق شده است. یکی از مهمترین اذکار عبارت از این است که انسان اطاعت
از امر خداوند بکند و از آنچه که نهی شده امتناع کند، در اینجا اگر توجه کنید مساله مهم عبودیت?حق است نه این جذبه?هاي
سریع که گاهی می?آید و می?رود. اصل عبودیت و بندگی است. انسان اگر حقیقت عبودیت را در خودش پیدا بکند نهایتا تجلی
العبودیۀ جوهرة » : عبودیت هم در او ظاهر می?شود. تعبیر جالبی که در روایت?یا در کلمات بعضی از بزرگان آمده این است که
حالا اگر روایت هم نباشد، واقعا تعبیر صحیحی است، حقیقت این است که اگر انسان به نحو شهود به عبودیت و ? .« کنهها الربوبیۀ
بندگی خودش پی?ببرد، این عینا ملازم با این است که دردرونش تجلی حق می?شود. و ائمه، علیهم?السلام، در تمام موارد بشر را
به بندگی و اطاعت?حق تعالی فرا خوانده?اند. لذا ما می?خواهیم بگوییم که اسلام یک مسیر فطري براي بشر گذاشته است، خود
اینکه این انسان چگونه باید به آن معنویت?برسد بحث مهمی است، اصلا این چیزي است که انبیا برایش آمده?اند تا آن فطرتی را
را براي بشر آشکار کنند و این مساله مهمی است، ما نمی?توانیم با ? « دفائن عقول » که در انسان نهفته است?به تعبیر نهج?البلاغه
پاي خودمان صرفا آن عالم را کشف کنیم و عالمی را که می?خواهیم در صراط نهایی کمال ما باشد. نمی?گوییم انسانها هیچ
کشفی در این زمینه نمی?توانند داشته باشند، بحث این است که طریقی باشد که پسرفت نداشته باشد، طریقی باشد که به هیچ
معنایی مانع کمالات دیگري نباشد، چه?بسا کسانی با یک روشهاي خاصی مثل مرتاضهاي هندي به یک معنویتی هم برسند ولی
دلیل ندارد که این آخرین مرحله معنویش باشد که ممکن است، لذا ما دنبال کسانی می?گردیم که خودشان این راه را طی کرده
باشند و در طی کردن راههاي کمال بشر به آنها ایمان آورده باشیم و آنها هم انبیا بزرگ الهی?اند و مخصوصا خاتم انبیا پیامبر
اسلام، صلی?الله?علیه?وآله، که ما به عنوان خاتم پیامبران و کسی که دعوتش مهیمن بر همه دعوتهاست، معتقدیم که این راه را به
بهترین وجهی طی کرده است و لذا راه صحیح براي ما انسانها این است که پا جاي پاي انبیاي الهی بگذاریم و از دعوت آنها
استفاده بکنیم و بعد هم از خلفاي حقیقی آنها یعنی ائمه، علیهم?السلام، و در زمان ما امام حی و حاضر، امام عصر، علیه?السلام، و
تعلیمات او استفاده کنیم. و از اینجا هم روشن می?شود، که ما چقدر باید منتظر آن ولییی باشیم که به تمام معنا معتقدیم که این راه
را طی کرده است، تا دستی از ما بگیرد و آن دستگیري هم براي او از هر شخصی ممکن است، درست است که ما به نوعی در
غیبتیم، اما انسانها می?توانند خودشان را نزدیک کنند به آن حضرت، حضرت از باطن به همه نزدیک است. در ادامه بحث این را
متذکر می?شوم که همه ائمه، علیهم?السلام، هم بر اساس تعلیمات روایی و هم براساس بحث استدلالی، از باطن به انسانها نزدیک
هستند و دستگیري می?کنند و دستگیري ایشان از شخصی منافاتی با دستگیریشان از شخص دیگر ندارد، در آن واحد امام
می?تواند از اشخاص مختلف دستیگري کند و ما به عنوان منتظرین آن حضرت باید امیدوار باشیم و متقاضی باشیم و واقعا در
انتظار حضرت باشیم که هم ظهورش را و هم فرجش را و هم دستگیریش را تا زمانی که ظهور عام پیدا نکرده است، شامل حال ما
کند. لااقل تا حدي که ممکن است. انسانها همانطور که به حق?تعالی نزدیک می?شوند به ائمه،علیهم?السلام، هم نزدیک
می?شوند آنها واسطه فیض?اند و امیدواریم که از این طریق بتوانیم به کمالات بالاتري دست?یابیم. ان?شاءالله موعود: در کلمات
شما اشاره به این موضوع بود که یکی از راههاي رسیدن به معنویتی که نسل جوان ما به آن احتیاج دارد، توجه به تعالیم انبیا و در
راس آنها تعالیم اسلام و توجه به ائمه، علیهم?السلام، است. ائمه اهل بیت، علیهم?السلام، از دیدگاه ما منبع فیض?اند، منشا
فیض?اند و ارتباط با آنها در کمال نفس انسان مؤثر است، حالا این سؤال مطرح است که چه نوع ارتباطی با ائمه و چه نوع تصویر
و برداشتی از ایشان می?تواند نیاز معنوي انسان را پاسخ بدهد. شاید بشود گفت که در طول تاریخ شیعه، تصاویري که از ائمه
و کسانی که صرفا دانشمندان « علماي ابرار » اهل?بیت، علیهم?السلام، مطرح شده است متفاوت بوده است، برخی ائمه را در حد
پرهیزکاري هستند مطرح کرده?اند. از دید آنها بالاترین مرتبه?اي که می?شود براي ائمه مطرح کرد این است که آنها معارف
صفحه 50 از 64
دینی را از پیامبر، صلی?الله?علیه?وآله، دریافت کرده?اند و آن را براي مردم مطرح می?کنند. از دید آنها ائمه تنها بیان?کننده
احکام و مفسر قرآن هستند. اما در مقابل دیدگاهی است که ولایت ائمه معصومین، علیهم?السلام، را هم در بعد تکوین و هم در
بعد تشریع، مطرح می?سازد و مقامات معنوي خاصی براي آنها قائل است. با این تصویر، ارتباطی که با ائمه برقرار می?شود به نحو
دیگري است، بفرمایید که آیا این نیاز معنوي، که بنابرگفته شما با ارتباط با ائمه اهل?بیت، علیهم?السلام، می?تواند برآورده شود
و پاسخ داده شود با چه تصویر و برداشتی از ائمه اهل بیت تناسب دارد؟ حجۀ?الاسلام والمسلمین لاریجانی: مساله?اي که مطرح
فرمودید مساله مهمی است و من فکر نمی?کنم که ما بتوانیم در این مختصر این مشکل را حل کنیم، این مساله که یک جنبه
تاریخی مهم دارد که آیا آن تلقی که از صدر اسلام در میان علما و شیعیان بوده عین همین تلقی است که ما الان داریم یا آنها
نسبت?به ائمه نگاه دیگري داشته?اند؟ برخی خواسته?اند ادعا بکنند که این دیدگاهی که الان، عده زیادي از شیعیان دارند یک
است. اما آن دیدگاهی که مربوط به صدر اسلام ? « غلات » دیدگاه غلوآمیز است و این در واقع همان رایی است که منسوب به
است و آرام آرام گسترش پیدا کرده دیدگاه بسیار ملایمتري بوده است و در این راه از متکلمین و روات احادیث?شیعه هم
شواهدي گاهی گردآورده می?شود. واقعیت مطلب این است که ما نمی?توانیم مساله علم امام و قدرت امام را انکار کنیم و البته
تصویري که از امام وجود داشته است، در میان محققان مختلف بوده است. جریان غلو در همان زمان ائمه هم مطرح بوده است،
جریانی بوده است که خود ائمه بشدت با آن مواجه بوده?اند، و با آن برخورد داشته?اند. چون اصطلاح ? « تفویض » و « غلو »
به یک اصطلاح ائمه را خدا می?دانستند، یا در حد خدا ? « غلات » . خودش محل بحث است ابتدائا من باید توضیح بدهم ? « غلات »
هم این بوده است که خداوند ? « تفویض » . می?دانستند و براي آنها قدرت مستقل قائل بودند، رتق و فتق امور را از آنها می?دانستند
جهان را خلق کرده است و اداره?اش را به دست ائمه داده است. بحث این است که ما اینها را در صدر اسلام داشته?ایم و در زمان
ائمه، خود آنها با این جریان مقابله می?کرده?اند، و مراجعه به روایات این را نشان می?دهد. منتها مهم این است که غلو و تفویض
به چه معنا مورد اعتراض ائمه، علیهم?السلام، بوده است؟ به نظر من آن معنایی بوده است که براي ائمه، علیهم?السلام، استقلال در
خلق یا تدبیر قائل بوده?اند. اگر کسی بگوید که امام واقعا خلق می?کند، یا معتقد باشد که امور به امام تفویض شده است?یعنی
خداوند عالم را خلق کرده و اداره عالم را به عهده امام یا پیامبر گذاشته است، اینها البته معناي باطلی است و با توحید جور در
نمی?آید، اما اینکه ائمه، علیهم?السلام، واسطه خلق باشند، یعنی فیض این عالم از مجراي آنها صورت بگیرد و لذا به عالم محیط
باشند، به لحاظ علم و به لحاظ قدرت، نه فقط با معناي توحید سازگار است?بلکه ما می?توانیم برهان فلسفی اقامه کنیم که در این
عالم باید مخلوقی وجود داشته باشد که واقعا سعه وجودي داشته باشد و بر همه جا واقعا احاطه داشته باشد و محیط باشد. حال
اسمش را بگذارید صادر نخستین و یا نور اول. نگویید ائمه، ما اصراري نداریم اما خود ائمه می?گویند که ما آن نور هستیم. ببینید
ما دو تا مساله داریم: یکی اینکه آیا این شخص امام چنین مخلوقی است، یا نه؟ دوم اینکه آیا اصلا تصور چنین موجودي ممکن
است؟ ما وقتی که در برخی مکتوبات کسانی که برایشان قبول این معنا مشکل است، دقت می?کنیم، می?بینیم که آنها یک مشکل
متافیزیکی دارند، یا به تعبیر دیگري مشکل آنتولوژیکی (هستی?شناسی) دارند، تصویرشان از این عالم به لحاظ متافیزیکی و
آنتولوژیکی تصویر صحیحی نیست، آنها معتقدند که اصلا نمی?شود مخلوقی در این عالم باشد که سعه علم داشته باشد، یعنی
که به همه این عالم قادر باشد ولی مخلوق حق تعالی هم باشد، تصویر این موضوع براي ? « قدرت سعی » داشته باشد و ? « علم سعی »
آنها مشکل است. ببینید اگر ما در مورد ائمه این قدرت و علم را انکار کنیم و بیاییم بحثهاي درون مذهبی مطرح کنیم، روایاتی را
بیاوریم و طرح کنیم، خوب این بحثی است، ولی بحث مهم دیگر این است که آیا ما قبل از ورود به این باب اصلا توانسته?ایم به
لحاظ فلسفی بپذیریم که در عالم چنین مخلوقی باشد، یا خیر؟ چون من دیده?ام که بعضی?ها می?گویند این معنا با علم غیب
و استدلالات ،« قاعده?الواحد » خداوند منافات دارد،چون علم غیب منحصر به خداوند است درحالی که به لحاظ فلسفی، به لحاظ
صفحه 51 از 64
دیگر ما مجبوریم که بپذیریم در عالم چنین مخلوقی هست، حالا ائمه باشند یا نباشند، بحث دیگري است، ولی چنین مخلوقی ما در
عالم داریم که سعه علم داشته باشد ولی مخلوق حق تعالی باشد، قدرت سعی داشته باشد ولی مخلوق حق تعالی باشد، و آن صادر
نخستین است و آن مخلوق اول است و یا دیگر تعابیري که در این زمینه وجود دارد. حالا بحث این است که خود پیامبر و ائمه اهل
بیت، صلوات?الله?علیهم?اجمعین، هم به این نکته تصریح کرده?اند که داراي علم سعی و قدرت سعی هستند و در روایات متعدد
و در زیارتهاي متعدد به این معانی اشاره شده است و شواهد قرآنی هم داریم مثلا درباره حضرت عیسی، علیه?السلام، داریم که:
فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من » : 1) یا در آیه شریفه دیگر داریم که ?) « وابري الاکمه والابرص و احیی?الموتی باذن الله »
هستند، کسانی که خداوند از آنها راضی است و آنها را ? « من ارتضی » 2) پس معلوم می?شود که یک عده?اي که جزء ) «... رسول
پذیرفته است، اینها به غیب اطلاع پیدا می?کنند و شواهد متعدد قرآنی دیگر داریم و ما نمی?توانیم در مورد حضرت عیسی،
علیه?السلام، بگوییم که این قدرت فقط تعلق گرفته به احیاء موتی. انبیا و ائمه یک کمال نفسانی پیدا می?کنند که در آن احیاء
هست و اینطور نیست که فقط مثلا یک موجودي باشد که یک دفعه چیزي به او داده شود و ? « ابرئ الاکمه و الابرص » ، موتی هست
بعد گرفته شود. این معنا واقعا در عالم وجود یک نوع طفره است. بله، پیامبران با تمام قدرتشان عین?الربط به حق?تعالی هستند.
اینکه اهل معنا و اهل عرفان قدرتهایی را حتی براي اولیاي پایین?تري از ائمه اطهار، علیهم?السلام، مطرح می?کنند تمامشان
معتقدند که اینها در عین حال عین?الربط هستند. پس ببینید، ما در مساله علم امام و قدرت امام و این شبهاتی که مطرح می?شود
دو مساله داریم، یک مساله کلامی، فلسفی و برون دینی که آیا اصلا در عالم می?شود چنین موجوداتی باشند؟ و یک مساله درون
دینی هم داریم، که آیا ائمه چنین موجوداتی هستند یا خیر؟ به نظر من در هر دو قسمت انصافا ادله فلسفی و ادله درون دینی و متون
روایی و قرآنی داریم که کمک می?کند به این تصویر که پیامبر و ائمه، علیهم?السلام، با تفسیر خاصی که از بعضی از آیات شده
است، چنین قدرتهایی را داشته?اند و من فکر می?کنم که این یکی از مسائل مهم ما است. چون وقتی که ما امام را در حد یک
عالم متقی تنزلش می?دهیم، نحوه ارتباط ما با او یک جور می?شود. درست مثل یک عالمی که تا زنده است?به در خانه?اش
می?رویم اما وقتی که فوت کرد دیگر تنها به ذکر او و یاد او بسنده می?کنیم. یک وقت ما امام را حی می?دانیم از باطن، البته همه
انسانها بقاي روحانی دارند، ولی امام به خاطر سعه وجودي?اش باطن او بر همه جا محیط است. در اذن دخول حرمهاي شریفه
تصریح می?شود که: شما حی هستید و سلام ما را می?شنوید و پاسخ ما را می?دهید منتها موعود: با تشکر و سپاس فراوان از اینکه
2. سوره جن . وقتتان را در اختیار ما گذاشتید و با حوصله به سؤالات ما پاسخ گفتید. پی?نوشتها: 1. سوره آل عمران ( 3)، آیه? 49
. 72 )، آیه? 27 )
یک جمکران آرزو
رضا بابایی از آستان پیر مغان، سر چرا کشیم دولت در آن سرا و گشایش در آن سر است یک قصه بیش نیست غم عشق، وین
عجب کز هر زبان که می?شنوم نامکرر است. ( 1) شاعرم ;ولی براي جز تو، شعر گفتن نمی?دانم. قافیه?هاي من، همه در آغاز
بیت می?آیند، و وزن و عروض از شعر من گریزانند. آیا قامت موزون تو، چنین شعر مرا بی وزن کرده است؟ آیا ایهام حافظ، به
موي تو دست?یافت؟ ملاحت مثنوي را با روي تو چه کار؟ حماسه ذوالفقار، چه شاهنامه?ها که در غبار کارزار تو می?رقصاند!
هرمضمون که شاعران به ذوق می?آرایند، حکایتی ازبهشت?روي?توست. اي نور دل و دیده و جانم چونی؟ ي آرزوي هر دو
جهانم چونی؟ من بی لب لعل تو چنانم که مپرس تو بی رخ زرد من ندانم چونی؟ ( 2) باغبانم ;ولی در باغ من جز نرگس
نمی?روید. بنفشه?ها، از تاب شبهاي غیبت، در اضطرابند، و سوسن و یاسمن، پیامبران حسن تو. در گلزار خرامیدن را، سرو از تو
آموخت، و جامه دریدن را، غنچه از من. وقتی دل سودایی می?رفت?به بستان?ها بی خویشتنم کردي، بوي گل و ریحان?ها گه
صفحه 52 از 64
نعره زدي بلبل، گه جامه دریدي گل تا یاد تو افتادم، از یاد برفت آن?ها ( 3) عاشقم ;و جز نام تو، ترجمانی براي عشق نیافتم.
سوختن، پیشه من است، اما نه پاي شمعهاي شبهاي رنگی ;در رثاي پروانه?هاي سوخته پر. جمعه?ها را دوست دارم ;نه چون از
کار و مشغله فارغم ;چون همه را مشغول تو می?بینم. موسیقی، همان تکرار موزون و ضرباهنگ نام تو در دستگاه شور است.
نوشتن، نیکو صنعتی است، اگر با میم آغاز شود و تا یاء بخرامد. خواندن، سرگرمی جمعه شب?ها در سال تحصیلی است ;ولی ندبه
خوان مسجد ما - که خواندن را، فقط صبح?هاي جمعه می?داند - زیباترین خط را بر پیشانی دارد. کار و بار من، کتاب و قلم
است ;یکی سینه می?خنداند، یکی گریه می?افشاند. و من میان آن خنده و این گریه، حیران نشسته?ام. تو کدام را بیشتر دوست
داري؟ خنده کتاب را یا گریه قلم را؟ خامه تقدیر، کتاب عمر مرا نگارستان غیبت و ظهور و فرج و انتظار کرده است، و هرگاه که
آخرین می?رسد، نخستین باز می?گردد، و دوباره همان واژه?هاي خویشاوند و همخون. زاهدم ;و زهد را از میخواره?هاي بی بند
و بار آموختم. چون اگر بند و باري باشد، نه پاي در راه است و نه قامت?به قاعده. پاي که در راه نباشد، و سر که بالا نیفرازد، به
خنده دیوانه?اي نمی?آزرد. نشسته?اي و هرازگاه طناب راه را تابی می?دهی. آیا دست ما سزاوار آویختن به پاي تو نیست؟ در
کدام بیدادگاه این تقدیر برما رفت؟ کدام گناه کرده و ناکرده، نشست و چنین زنجیر آهن?دلی بر پاي ما بست؟ تیره شب?ترین
روزگارها ;فصل عاشقی است. این فصل را به باد بسپار، تا با هر سیلی، ورقی چند از آن بگذرد. اما نه ;چه سود؟ پایان این فصل،
انتهاي بودن است. آموزگارم ;به نوآموزان مدرسه، الفباي دوست داشتن می?آموزم. مهر ورزیدن را با آنان تکرار می?کنم و تخته
سیاه را پر از سپیدي القاب تو. می?گویم: اولیها! دومیها! سومیها!... شما از مادر زاده شدید که مشام به گلبرگ نرگس بسایید.
شبها، با عروسک شمشیر به خواب روید، و صبح، چشمهاي نازك و معصوم خود را تا خونین?ترین افق بدوانید. درس ما امروز میم
است. میم مثل مهدي ;مثل موعود ;مثل ... دیگر میم بس است. حالا نون. نون، مثل ندبه. مشق فردا را فراموش نکنید: هزار برگ،
جمعه . نامه رسانم ;نامه?هاي مردم را یک یک به جوي خیابانها می?ریزم. جز آن?که کوي تو را نشانه گرفته است. طبابت
می?کنم ;هر دردي که نه درمان آن، دست مهر توست، مرهم نمی?نهم ;معجون نمی?دهم ;چرك از آن نمی?روبم، و مژده
می?فروشم. سرمایه?ام را خشت می?کنم و یک «... و ان یکاد ;» بهبود آن در طبله من یافت می?نشود. در بازار حجره دارم
جمکران آرزو می?سازم. تو را در محراب آن می?نشانم و خود بر در می?ایستم. کفشهاي زائرانت را به خود می?آویزم و تاصبح،
سلام گوي فرشتگانم. می?نویسم ;اما فقط گریه?ها را. انتشارات خزان، ناشر کتابهاي من است. باد توزیع می?کند، و رود
می?خواند. آرزومندم ;یک جمکران پیشه من عاشقی است ;پیشه تو چیست؟ چیست؟ پیشه من، راز نهان گفتن است پیشه تو،
دیدن اشک من است از تو نپرداخته?ام با کسی یاد توام، صحبت مرد و زن است پی?نوشتها : 1. حافظ. 2. مولانا. 3. سعدي.
لایق عشق